Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فروپاشیدن
2 . ذوب کردن (فلز)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to melt down
/ˈmɛlt ˈdaʊn/
فعل ناگذر
[گذشته: melted down]
[گذشته: melted down]
[گذشته کامل: melted down]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فروپاشیدن
1.The economic minister has kept the nation's economy from melting down.
1. وزیر اقتصاد، اقتصاد کشور را از فروپاشیدن دور نگه داشتهاست.
2
ذوب کردن (فلز)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آب کردن
1.Many of the bronze statues were melted down and used to make weapons.
1. بسیاری از مجسمههای برنزی ذوب شدند و برای ساختن اسلحه مورداستفاده قرار گرفتند.
تصاویر
کلمات نزدیک
melt
melon
melody
melodramatic
melodrama
melt in one's mouth
meltdown
melted
melting
melting point
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان