[اسم]

membership

/ˈmem.bərˌʃɪp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عضویت

معادل ها در دیکشنری فارسی: عضویت
مترادف و متضاد associateship belonging community
  • 1.Membership in the club costs $100 a year.
    1. عضویت در این باشگاه سالی 100 دلار هزینه دارد.
a membership card
کارت عضویت

2 اعضا

  • 1.Membership is now over three million and rising.
    1. اعضا اکنون بالای سه میلیون و در حال افزایش هستند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان