[اسم]

memory

/ˈmem.ə.ri/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حافظه (انسان و رایانه)

معادل ها در دیکشنری فارسی: حافظه خاطر ذهن یاد
مترادف و متضاد ability to remember powers of recall retention forgetfulness
  • 1.Ruth has a very good memory – she never forgets people’s names.
    1. "روث" حافظه خیلی خوبی دارد؛ او هرگز اسم افراد را فراموش نمی‌کند.
  • 2.You need 128 megabytes of memory to run this software.
    2. شما برای اجرای این نرم‌افزار به 128 مگابایت حافظه نیاز دارید.

2 خاطره

معادل ها در دیکشنری فارسی: خاطره یاد
مترادف و متضاد recollection remembrance reminiscence
  • 1.My memories of her will haunt me for ever.
    1. خاطرات من از او، مرا برای همیشه عذاب خواهد داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان