Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حافظه (انسان و رایانه)
2 . خاطره
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
memory
/ˈmem.ə.ri/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حافظه (انسان و رایانه)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حافظه
خاطر
ذهن
یاد
مترادف و متضاد
ability to remember
powers of recall
retention
forgetfulness
1.Ruth has a very good memory – she never forgets people’s names.
1. "روث" حافظه خیلی خوبی دارد؛ او هرگز اسم افراد را فراموش نمیکند.
2.You need 128 megabytes of memory to run this software.
2. شما برای اجرای این نرمافزار به 128 مگابایت حافظه نیاز دارید.
2
خاطره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خاطره
یاد
مترادف و متضاد
recollection
remembrance
reminiscence
1.My memories of her will haunt me for ever.
1. خاطرات من از او، مرا برای همیشه عذاب خواهد داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
memorize
memorise
memories come flooding back
memorialize
memorial service
memory bank
memory loss
memory stick
men's room
menace
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان