Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خراب کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to mess up
/mɛs ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: messed up]
[گذشته: messed up]
[گذشته کامل: messed up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خراب کردن
از دست دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دسته گل به آب دادن
to mess something up
چیزی را خراب کردن/از دست دادن
1. Don't try to cook lunch without me, you'll only mess it up.
1. سعی نکن بدون من ناهار بپزی، فقط آن را خراب می کنی.
2. Don’t mess my hair up!
2. موهایم را خراب نکن!
3. I feel I've messed up my chances of getting the job.
3. فکر کنم شانسم را برای بهدست آوردن آن کار از دست دادهام.
تصاویر
کلمات نزدیک
mess around
mess about
mess
mesquite
mesosphere
message
message board
messaging
messenger
messiah
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان