[اسم]

microscope

/ˈmaɪkrəˌskoʊp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 میکروسکوپ

معادل ها در دیکشنری فارسی: ریزبین میکروسکوپ
  • 1.The students used a microscope to see the miniature insect.
    1. دانش آموزان از میکروسکوپ استفاده کردند تا حشره بسیار ریز را ببینند.
  • 2.Using a microscope, the scientist was able to probe into the habits of germs.
    2. با استفاده از میکروسکوپ دانشمندان توانستند عادات میکروب را واکاوی کنند.
  • 3.When young Oprah's birthday came around, her uncle gave her a microscope.
    3. وقتی تولد "اوپرا" کوچولو شد [رسید]، عمویش به او یک میکروسکوپ (هدیه) داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان