[اسم]

microwave

/ˈmaɪkroʊweɪv/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مایکروویو

معادل ها در دیکشنری فارسی: مایکروویو
  • 1.I’ll heat it up in the microwave.
    1. من آن را در مایکروویو گرم می‌کنم.
  • 2.Put the fish in the microwave and it'll only take five minutes.
    2. ماهی را در مایکروویو قرار بده و این فقط پنج دقیقه طول می‌کشد.

2 ریزموج

معادل ها در دیکشنری فارسی: کهموج
specialized
[فعل]

to microwave

/ˈmaɪkroʊweɪv/
فعل گذرا
[گذشته: microwaved] [گذشته: microwaved] [گذشته کامل: microwaved]

3 در مایکروویو گذاشتن مایکروویو کردن

to microwave something
چیزی را در مایکروویو گذاشتن
  • 1. microwave a bowl of soup
    1. یک کاسه سوپ در مایکروویو گذاشتن
  • 2. You can heat it up under the grill or microwave it.
    2. شما می‌توانید آن را بریان کنید یا در مایکروویو بگذارید.
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان