[فعل]

to wave

/weɪv/
فعل گذرا
[گذشته: waved] [گذشته: waved] [گذشته کامل: waved]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 موجدار کردن (مو)

مترادف و متضاد crimp curl
to wave one's hair
موی خود را موجدار کردن
  • She's had her hair waved.
    او موهایش را موجدار کرده است.

2 دست تکان دادن

مترادف و متضاد gesture signal
to wave at/to somebody
برای کسی دست تکان دادن
  • I waved at him, and he waved back.
    من برای او دست تکان دادم و او هم (برای من) دست تکان داد.
to wave one's arms/hands (about/around)
دست‌های خود را (به اطراف) تکان دادن
  • She waves her hands around a lot when she's talking.
    او وقتی که صحبت می‌کند، دست‌هایش را زیاد با اطراف تکان می‌دهد.
to wave one's hand at somebody
دست خود را به سمت کسی تکان دادن
  • She waved her hand dismissively at the housekeeper.
    او تحقیرآمیزانه دستش را به سمت خدمتکار خانه تکان داد [برای صدا زدن].
to wave somebody something
به نشانه چیزی برای کسی دست تکان دادن
  • My mother was crying as I waved her goodbye.
    مادرم داشت گریه می‌کرد، وقتی من به نشانه خداحافظی برایش دست تکان دادم.
to wave something to somebody
به نشانه چیزی برای کسی دست تکان دادن
  • My mother was crying as I waved goodbye to her.
    مادرم داشت گریه می‌کرد، وقتی من به نشانه خداحافظی برایش دست تکان دادم.

3 تکان دادن به اهتزاز در آوردن

مترادف و متضاد move to and fro swing
to wave flags
پرچم تکان دادن
  • The children waved flags as the mayor rode past.
    بچه‌ها هنگام رد شدن شهردار از مسیر پرچم‌ها را تکان دادند.

4 به اهتزاز در آمدن تکان خوردن

مترادف و متضاد flutter ripple wave around
flags wave
پرچم‌ها تکان می‌خورند
  • The flags were waving in the air.
    پرچم‌ها در هوا تکان می‌خوردند.
[اسم]

wave

/weɪv/
قابل شمارش

5 موج (دریا)

معادل ها در دیکشنری فارسی: خیزاب موج
مترادف و متضاد billow breaker
  • 1.Waves are pounding the beach rocks.
    1. امواج، سنگ‌های ساحل را می‌کوبد.

6 موج (فیزیک) نوسان

مترادف و متضاد oscillation ripple vibration
radio/sound/ultrasonic waves
امواج رادیویی/صوتی/مافوق صوت

7 تکان حرکت

معادل ها در دیکشنری فارسی: اهتزاز
مترادف و متضاد motion
  • 1.With a wave of his hand, he said good night and left the room.
    1. با یک تکان دست، او خداحافظی کرد و اتاق را ترک کرد.
to give somebody a wave
برای کسی دست تکان دادن
  • He gave us a wave as the bus drove off.
    همین که اتوبوس راه افتاد او برای ما دست تکان داد.

8 موج (مو)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان