[فعل]

to waver

/ˈweɪvər/
فعل ناگذر
[گذشته: wavered] [گذشته: wavered] [گذشته کامل: wavered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مردد بودن دودل بودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: دودل بودن مردد بودن
مترادف و متضاد hesitate
  • 1.She's wavering between buying a house in the city or moving away.
    1. او بین خریدن خانه در شهر یا اسباب‌کشی کردن دودل است.

2 پس و پیش رفتن

3 سست شدن متزلزل شدن

  • 1.Her determination never wavered.
    1. اراده او هیچوقت متزلزل نشد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان