Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . واکس
2 . موم
3 . از هلال به بدر رسیدن (ماه)
4 . واکس زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
wax
/wæks/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
واکس
براقکننده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
واکس
1.I bought wax for the floor.
1. برای کفپوش واکس خریدم.
2
موم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مومی
موم
1.The candles are made of wax.
1. شمعها از موم درست شدهاند.
[فعل]
to wax
/wæks/
فعل ناگذر
[گذشته: waxed]
[گذشته: waxed]
[گذشته کامل: waxed]
صرف فعل
3
از هلال به بدر رسیدن (ماه)
مترادف و متضاد
wane
4
واکس زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
واکس زدن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
wavy
waver
wave
wattle
watery
wax bean
wax light
wax paper
waxberry
way
کلمات نزدیک
wavy
waves of sadness
waves of disappointment
waver
wavelength
wax bean
wax paper
way
way in
way of life
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان