Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . میانسالی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
midlife
/mɪdˈlaɪf/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
میانسالی
1.It is not difficult to take up a new career in midlife.
1. شروع کردن شغل جدید در میانسالی کار دشواری نیست.
2.midlife crisis
2. بحران میانسالی
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
street light
road sign
accommodations
panties
customer service
window shopping
karting
windsurfing
cheerleading
journaling
کلمات نزدیک
midget
midge
midfielder
midfield
middling
midlife crisis
midnight
midnight sun
midriff
midshipman
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان