[اسم]

midst

/mɪdst/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 میان وسط، مرکز

معادل ها در دیکشنری فارسی: بحبوحه وسط
formal
مترادف و متضاد middle
  • 1.She appeared from the midst of the crowd.
    1. او از میان جمعیت پدیدار شد.
  • 2.The house is set in the midst of large gardens.
    2. خانه در وسط باغ‌های بزرگ واقع است.
[حرف اضافه]

midst

/mɪdst/

2 در میان در وسط

old use
مترادف و متضاد in the middle of
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان