[اسم]

minister

/ˈmɪn.ə.stər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 وزیر

معادل ها در دیکشنری فارسی: وزیر
the foreign minister
وزیر امور خارجه
the health minister
وزیر بهداشت

2 کشیش

  • 1.My father is a minister.
    1. پدرم یک کشیش است.

3 کاردار (سفارت‌خانه)

معادل ها در دیکشنری فارسی: سفیر
The British minister in Egypt
کاردار بریتانیا در مصر
[فعل]

to minister

/ˈmɪn.ə.stər/
فعل گذرا
[گذشته: ministered] [گذشته: ministered] [گذشته کامل: ministered]

4 پرستاری کردن

  • 1.I spent most of the morning ministering to my sick husband.
    1. من بیشتر صبح را صرف پرستاری از شوهر بیمارم کردم.

5 خدمت کردن (به‌عنوان کشیش)

  • 1.The priest ministers to his flock.
    1. کشیش به مردمش خدمت می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان