Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . لحظه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
moment
/ˈmoʊ.mənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
لحظه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آن
حین
دم
لمحه
لحظه
مترادف و متضاد
bit
instant
little while
sec
to wait a moment
یک لحظه صبر کردن
Can you wait a moment?
میتوانی یک لحظه صبر کنی؟
one moment
یک لحظه
One moment, please.
یک لحظه، لطفا.
for a moment
برای یک لحظه
For a moment I thought it was Anna.
برای یک لحظه فکر کردم او "آنا" بود.
have (got) a moment
یک لحظه (وقت) داشتن
Have you got a moment?
یک لحظه (وقت) داری؟
in a moment
یک لحظه دیگر
I'll be back in a moment.
من یک لحظه دیگر [خیلی زود] بر میگردم.
at any moment
هر لحظه
I'm expecting her to come at any moment.
من منتظرم او هر لحظه سر برسد.
moments later
چند لحظه بعد
Moments later, I heard a terrible crash.
چند لحظه بعد، صدای تصادف وحشتناکی را شنیدم.
at the moment
در این لحظه
We're busy at the moment.
ما الان [در این لحظه] سرمان شلوغ است.
تصاویر
کلمات نزدیک
mom
molybdenum
molten
molt
molotov cocktail
momentarily
momentary
momentous
momentum
momma
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان