Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . زودگذر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
momentary
/ˈməʊmənteri/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more momentary]
[حالت عالی: most momentary]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زودگذر
کوتاه، لحظهای، موقتی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کمدوام
مترادف و متضاد
brief
1.The accident was the result of a momentary lapse of concentration.
1. (آن) حادثه نتیجه از دست دادن لحظهای تمرکز بود.
2.The announcement caused momentary confusion among the passengers.
2. اطلاعیه منجر به گیجی لحظهای بین مسافرها شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
momentarily
moment of truth
mombin
mom
molt
momentous
momma
mommy
mon
monarch
کلمات نزدیک
momentarily
moment
mom
molybdenum
molten
momentous
momentum
momma
mommy
mon.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان