[اسم]

mortality

/mɔːrˈtæləti/
قابل شمارش
[جمع: mortalities]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 میرایی مرگ و میر

معادل ها در دیکشنری فارسی: میرایی مرگ و میر فنا
مترادف و متضاد death
  • 1.After her mother's death, she became acutely aware of her own mortality.
    1. بعد از مرگ مادرش، او به شدت از میرایی خود آگاه شد.
  • 2.Mortality from lung cancer is still increasing.
    2. مرگ و میر به خاطر سرطان ریه همچنان رو به افزایش است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان