Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . عزاداری کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to mourn
/mɔrn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: mourned]
[گذشته: mourned]
[گذشته کامل: mourned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
عزاداری کردن
گریه و زاری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سوگواری کردن
عزاداری کردن
عزا گرفتن
ماتم گرفتن
formal
مترادف و متضاد
grieve
lament
sorrow over
weep
rejoice
1.Sandra did not cease to mourn for john Lennon.
1. "ساندرا" دست از عزاداری برای "جان لنون" برنمیداشت.
2.The entire city mourned for the people lost in the calamity.
2. تمام (مردم) شهر برای انسانهایی که در آن مصیبت از بین رفتند، عزاداری کردند.
3.We need not mourn over trifles.
3. ما نباید [نیازی نیست] برای چیزهای جزیی گریه و زاری کنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
mountainous
mountaineer
mountain range
mountain lion
mountain cranberry
mouse
mouse hare
mouse pad
mousepad
mouser
کلمات نزدیک
mounting
mounted police
mounted
mountaintop
mountainside
mourner
mournful
mourning
mouse
mouse mat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان