[فعل]

to mourn

/mɔrn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: mourned] [گذشته: mourned] [گذشته کامل: mourned]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عزاداری کردن گریه و زاری کردن

formal
مترادف و متضاد grieve lament sorrow over weep rejoice
  • 1.Sandra did not cease to mourn for john Lennon.
    1. "ساندرا" دست از عزاداری برای "جان لنون" برنمی‌داشت.
  • 2.The entire city mourned for the people lost in the calamity.
    2. تمام (مردم) شهر برای انسان‌هایی که در آن مصیبت از بین رفتند، عزاداری کردند.
  • 3.We need not mourn over trifles.
    3. ما نباید [نیازی نیست] برای چیزهای جزیی گریه و زاری کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان