Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . چند کار را با هم انجام دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to multitask
/ˌmʌltiˈtæsk/
فعل ناگذر
[گذشته: multitasked]
[گذشته: multitasked]
[گذشته کامل: multitasked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
چند کار را با هم انجام دادن
چند کاره بودن
1.Women seem to be able to multitask better than men.
1. ظاهرا زنها بهتر از مردان میتوانند چند کار را با هم انجام دهند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
human resources
internet of things
photobomb
selfie
payphone
break a leg
wrecking ball
ring binder
witeout
mechanical pencil
کلمات نزدیک
multiracial
multiprocessor
multiply
multiplier
multiplicity
multitasking
multitude
multivitamin
mum
mumbai
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان