Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بلند بلند (چیزی را) خوردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to munch
/mʌnʧ/
فعل گذرا
[گذشته: munched]
[گذشته: munched]
[گذشته کامل: munched]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بلند بلند (چیزی را) خوردن
ملچ ملوچ کردن
1.The kids were munching on chips in front of the TV.
1. بچهها داشتند جلوی تلویزیون بلند بلند چیپس میخوردند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
mumps
mummy
mum
multitude
multiply
mundane
mung
mung bean
munggo
municipality
کلمات نزدیک
mumps
mummy
mummify
mumbo jumbo
mumble
munchies
mundane
mung bean
municipal
municipality
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان