[فعل]

to nag

/næg/
فعل گذرا
[گذشته: nagged] [گذشته: nagged] [گذشته کامل: nagged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 غر زدن نق زدن، اصرار بیجا کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: نق زدن غر زدن غرغر کردن قر زدن
مترادف و متضاد badger
  • 1.I don't want to nag you but you really should eat something.
    1. نمی‌خواهم به شما غر بزنم اما شما واقعا باید چیزی بخورید.
[اسم]

nag

/næg/
قابل شمارش

2 اسب

old use
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان