[اسم]

nail

/neɪl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ناخن

معادل ها در دیکشنری فارسی: ناخن
  • 1.Stop biting your nails!
    1. از جویدن ناخن‌هایت دست بردار [ناخن‌هایت را نجو]!
nail clippers
ناخن‌گیر

2 میخ

معادل ها در دیکشنری فارسی: میخ
a three-inch nail
یک میخ سه اینچی
hammer and nail
چکش و میخ
[فعل]

to nail

/neɪl/
فعل گذرا
[گذشته: nailed] [گذشته: nailed] [گذشته کامل: nailed]

3 میخ زدن میخ کردن

  • 1.I nailed the pieces of wood together.
    1. آن تکه‌های چوب را به هم میخ زدم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان