[فعل]

to nail down

/ˈneɪl ˈdaʊn/
فعل گذرا
[گذشته: nailed down] [گذشته: nailed down] [گذشته کامل: nailed down]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با میخ محکم کردن

2 تحت‌فشار قرار دادن مجبور کردن

  • 1.Before they repair the car, nail them down to a price.
    1. قبل از اینکه ماشین را تعمیر کنند، مجبورشان کن یک قیمت (به تو) بدهند.

3 قطعی کردن نهایی کردن

  • 1.All the parties seem anxious to nail down a ceasefire.
    1. تمام احزاب مشتاق بودند که آتش‌بس را قطعی کنند.
  • 2.The US wants to nail down an agreement.
    2. آمریکا می‌خواهد توافق را قطعی کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان