Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تقریبا
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[قید]
nearly
/ˈnɪr.li/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تقریبا
نزدیک بود
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تقریبا
مترادف و متضاد
almost
just about
not quite
quite
1.I've nearly finished that book you lent me.
1. من تقریبا آن کتاب که به من قرض دادید را تمام کردهام.
2.It was so funny - we nearly died laughing.
2. آنقدر خندهدار بود - تقریبا از خنده مردیم.
3.It's been nearly three months since my last haircut.
3. تقریبا سه ماه از آخرین اصطلاح موی من میگذرد.
4.She's nearly as tall as her father now.
4. او اکنون تقریبا به بلندقدی پدرش است.
تصاویر
کلمات نزدیک
nearest and dearest
nearest
nearby
near-sighted
near miss
nearness
nearside
nearsighted
nearsightedness
neat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان