[اسم]

neighborhood

/ˈneɪbərˌhʊd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 محله اهل محل

معادل ها در دیکشنری فارسی: همسایگی
مترادف و متضاد district surrounding area vicinity
  • 1.I live in your neighborhood.
    1. من در محله شما زندگی می‌کنم.
  • 2.The whole neighborhood heard about it.
    2. همه اهالی محله از آن باخبرند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان