Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خویشاوند سالاری
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
nepotism
/ˈnepətɪzəm/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خویشاوند سالاری
پارتی بازی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پارتیبازی
مترادف و متضاد
favoritism
1.He was guilty of nepotism and corruption.
1. او متهم به خویشاوند سالاری و فساد بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
nephritis
nephrite
nephew
nepalese
nepal
neptune
nerd
nerdy
nerve
nerve center
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان