Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . عصب
2 . جرات
3 . پررویی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
nerve
/nɜːrv/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عصب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پی
عصب
nerve cells
سلولهای عصبی
2
جرات
شهامت
informal
مترادف و متضاد
audacity
1.You need a lot of nerve to be a writer in my country.
1. در کشور من، برای نویسنده بودن، باید جرات زیادی داشته باشی.
3
پررویی
رو داشتن، آدم پررو
informal
مترادف و متضاد
cheek
1.‘Then she demanded to see the manager!’ ‘What a nerve!’
1. «بعد خواست که مدیر را ببیند!» «چه پررو!»
2.He's got a nerve asking us for money!
2. او خیلی رو دارد که از ما پول خواسته است!
تصاویر
کلمات نزدیک
nerdy
nerd
neptune
nepotism
nephritis
nerve center
nerve gas
nerve-racking
nerve-wracking
nerves
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان