Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اعصاب
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
nerves
/nɜrvz/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اعصاب
اضطراب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اعصاب
1.I always suffer from nerves before a game.
1. همیشه قبل از یک بازی از اضطراب رنج می برم.
2.I need something to calm my nerves.
2. به چیزی نیاز دارم تا اعصابم را آرام کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
nerve-wracking
nerve-racking
nerve gas
nerve center
nerve
nerves of steel
nerves on edge
nervous
nervous breakdown
nervous energy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان