[صفت]

nervous

/ˈnɜr.vəs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more nervous] [حالت عالی: most nervous]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مضطرب عصبی، نگران

معادل ها در دیکشنری فارسی: پرتنش دستپاچه عصبی
مترادف و متضاد anxious apprehensive edgy stressed worried calm cool easy-going relaxed
nervous about/of something
درباره/به‌خاطر چیزی نگران [مضطرب] بودن
  • 1. Consumers are very nervous about the future.
    1. مصرف‌کننده‌ها بسیار درباره آینده نگران هستند.
  • 2. The horse may be nervous of cars.
    2. اسب ممکن است به‌خاطر ماشین‌ها مضطرب شده باشد.
to get nervous
مضطرب شدن
  • He gets very nervous before exams.
    او قبل از امتحانات خیلی مضطرب می‌شود.
nervous about/of doing something
به‌خاطر/درباره چیزی مضطرب بودن
  • He had been nervous about inviting us.
    او به‌خاطر دعوت کردن ما مضطرب بود.

2 عصبی (زیست‌شناسی) [وابسته به اعصاب]

معادل ها در دیکشنری فارسی: عصبی
a nervous condition/disorder/disease/system
بیماری/اختلال/بیماری/سیستم عصبی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان