Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خارج از شیفت کاری
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[حرف اضافه]
off duty
/ɔf ˈduti/
1
خارج از شیفت کاری
خارج از خدمت، خارج از وظیفه
1.The police officer was off duty.
1. آن افسر پلیس خارج از شیفت کاری بود [آن افسر پلیس سر شیفت نبود].
تصاویر
کلمات نزدیک
off and on
off
of no consequence
of necessity
of little consequence
off form
off one's hands
off one's noodle
off one's rocker
off one's trolley
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان