[عبارت]

on hold

/ɑn hoʊld/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 متوقف‌شده دچار تأخیر شده

  • 1.The plans are on hold until after the election.
    1. برنامه‌ها تا بعد از انتخابات متوقف شده‌اند.

2 پشت خط (تلفن)

  • 1.His secretary kept me on hold.
    1. منشی او من را پشت خط نگه داشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان