Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مدار
2 . دور زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
orbit
/ˈɔːrbɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مدار
گردش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مدار
گردش
1.a space station in orbit round the moon
1. یک ایستگاه فضایی در مداری حول ماه
2.the earth’s orbit around the sun
2. گردش زمین به دور خورشید
[فعل]
to orbit
/ˈɔːrbɪt/
فعل گذرا
[گذشته: orbited]
[گذشته: orbited]
[گذشته کامل: orbited]
صرف فعل
2
دور زدن
به دور چیزی گشتن، دایرهوار حرکت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گشتن
گردیدن
1.The spacecraft is orbiting the moon.
1. آن سفینه فضایی دارد ماه را دور میزند.
تصاویر
کلمات نزدیک
oratory
oratorio
orator
oration
orangutan
orbital
orchard
orchestra
orchestral
orchestral music
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان