[عبارت]

out of breath

/aʊt ʌv brɛθ/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 از نفس افتاده

معادل ها در دیکشنری فارسی: از نفس افتاده
  • 1.I ran so much that I got out of breath.
    1. من آن‌قدر دویدم که از نفس افتادم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان