[عبارت]

out of hand

/aʊt ʌv hænd/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مهارنشدنی غیرقابل‌کنترل، سرکش

informal
مترادف و متضاد out of control undisciplined
  • 1.Some football fans were completely out of hand.
    1. بعضی از طرفداران فوتبال کاملاً مهارنشدنی بودند.
  • 2.Unemployment is getting out of hand.
    2. بیکاری دارد غیرقابل‌کنترل می‌شود.

2 بی‌درنگ بلافاصله

مترادف و متضاد at once
  • 1.His proposal was rejected out of hand.
    1. پیشنهاد او بلافاصله رد شد.

3 بدون فکر بدون مطالعه

  • 1.His answer was quite out of hand.
    1. پاسخ او کاملاً بدون فکر بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان