[فعل]

to overhaul

/ˈoʊvərhɔːl/
فعل گذرا و ناگذر
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بررسی و اصلاح کردن

2 سبقت گرفتن جلو زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جلو زدن

3 پیاده کردن و تعمیر کردن (موتور و...) پیاده، بررسی و در صورت لزوم تعمیر کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیاده کردن
  • 1.The engine has been completely overhauled.
    1. موتور کاملاً تعمیر شده‌است.
[اسم]

overhaul

/ˈoʊvərhɔːl/
قابل شمارش

4 بازبینی و اصلاح تعمیر

  • 1.a major overhaul
    1. یک تعمیر اساسی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان