Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . از نظم خارج شدن (اقتصاد)
2 . (بیش از حد) گرم کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to overheat
/ˌoʊvərˈhiːt/
فعل ناگذر
[گذشته: overheated]
[گذشته: overheated]
[گذشته کامل: overheated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
از نظم خارج شدن (اقتصاد)
زیاد شدن تورم و قیمتها
2
(بیش از حد) گرم کردن
(خیلی) داغ کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جوش آوردن
داغ کردن
1.Don't overheat my food.
1. غذای مرا (بیش از حد) گرم نکن.
2.her car overheated.
2. اتومبیلش داغ کرد [جوش آورد].
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
overhead
overhaul
overgorge
overgenerous
overflow
overindulge
overjoyed
overlap
overlay
overload
کلمات نزدیک
overhear
overheads
overhead transparency
overhead projector
overhead locker
overheated
overindulge
overjoyed
overkill
overland
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان