[فعل]

to overheat

/ˌoʊvərˈhiːt/
فعل ناگذر
[گذشته: overheated] [گذشته: overheated] [گذشته کامل: overheated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 از نظم خارج شدن (اقتصاد) زیاد شدن تورم و قیمت‌ها

2 (بیش از حد) گرم کردن (خیلی) داغ کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جوش آوردن داغ کردن
  • 1.Don't overheat my food.
    1. غذای مرا (بیش از حد) گرم نکن.
  • 2.her car overheated.
    2. اتومبیلش داغ کرد [جوش آورد].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان