Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . باطل کردن
2 . واژگون شدن
3 . واژگون کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to overturn
/ˌoʊvərˈtɜːrn/
فعل گذرا
[گذشته: overturned]
[گذشته: overturned]
[گذشته کامل: overturned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
باطل کردن
از بین بردن، لغو کردن
1.His sentence was overturned by the appeal court.
1. حکم او توسط دادگاه تجدیدنظر باطل اعلام شد.
to overturn a verdict
باطل کردن یک حکم
2
واژگون شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چپه شدن
سرنگون شدن
سرنگون کردن
1.The car skidded and overturned.
1. ماشین لیز خورد و واژگون شد.
3
واژگون کردن
1.He stood up quickly, overturning his chair.
1. او سریع ایستاد و صندلیاش را واژگون کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
overture
overtone
overtly
overtired
overtime
overturn the original verdict
overuse
overvalue
overview
overweening
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان