Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بدهکار بودن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to owe
/oʊ/
فعل گذرا
[گذشته: owed]
[گذشته: owed]
[گذشته کامل: owed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بدهکار بودن
مدیون بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بدهکار بودن
مدیون بودن
مترادف و متضاد
be in debt
be indebted
settle up
to owe somebody something
به کسی چیزی بدهکار بودن
1. I owe you an apology.
1. من یک عذر خواهی به شما بدهکار هستم.
2. She still owes her father £3 000.
2. او هنوز 3000 پوند به پدرش بدهکار است.
to owe somebody for something
برای چیزی به کسی بدهکار بودن
How much do I owe you for the groceries?
چقدر بابت خرید خواروبار به شما بدهکارم؟
to owe something to somebody
چیزی به کسی بدهکار بودن
The country owes billions of dollars to foreign creditors.
کشور میلیاردها دلار به سرمایه گذاران خارجی بدهکار است.
تصاویر
کلمات نزدیک
ow
ovum
ovule
ovulation
ovulate
owens
owing to
owl
owlet
own
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان