[فعل]

to own up

/oʊn ʌp/
فعل ناگذر
[گذشته: owned up] [گذشته: owned up] [گذشته کامل: owned up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گردن گرفتن (تقصیر) اعتراف کردن

مترادف و متضاد confess
to own up (to something/to doing something)
گردن گرفتن (چیزی/انجام کاری)
  • 1. I'm still waiting for someone to own up to the mistakes.
    1. من هنوز منتظرم یک نفر اشتباهات را گردن بگیرد.
  • 2. No one owned up to breaking the window.
    2. هیچ‌کس (تقصیر) شکستن پنجره را گردن نگرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان