[فعل]

to pack

/pæk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: packed] [گذشته: packed] [گذشته کامل: packed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جمع کردن (وسایل) بسته‌بندی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بسته‌بندی کردن
مترادف و متضاد fill load wrap unpack
  • 1.We're leaving early tomorrow morning, so you'd better pack tonight.
    1. ما فردا صبح زود راه می‌افتیم، پس بهتر است امشب وسایلت را جمع کنیم.
to pack something
چیزی را جمع کردن
  • 1. I haven't packed my clothes yet.
    1. من هنوز لباس‌هایم را جمع نکرده‌ام.
  • 2. She packed a small suitcase for the weekend.
    2. او برای آخر هفته چمدان کوچکی (از وسیله) جمع کرد.
to pack somebody something
برای کسی چیزی بسته‌بندی کردن
  • I've packed you some food for the journey.
    من برای تو کمی غذا برای سفر بسته‌بندی کرده‌ام.
to pack something (up) in/into something
چیزی را در چیزی بسته‌بندی کردن
  • 1. The pottery was packed in boxes and shipped to the US.
    1. لوازم سفالی در جعبه‌ها بسته‌بندی شد و به آمریکا فرستاده شد.
  • 2. These books need to be packed in those boxes.
    2. این کتاب‌ها باید در آن جعبه‌ها بسته‌بندی شوند.
[اسم]

pack

/pæk/
قابل شمارش

2 گله گروه

a pack of wolves/hounds ...
یک گله گرگ/سگ وحشی و...
  • He finds Lina, who is being attacked by a pack of wolves.
    او لینا را می‌یابد که توسط یک گله گرگ مورد حمله قرار گرفته است.
in packs
گله‌ای
  • Wolves hunt in packs.
    گرگ‌ها گله‌ای شکار می‌کنند.

3 بسته جعبه کوچک

معادل ها در دیکشنری فارسی: بسته پاکت
a pack of cigarettes/gum/tissues ...
یک بسته سیگار/آدامس/دستمال و...
  • 1. I bought a pack of tissues to carry in my purse.
    1. من یک بسته دستمال کاغذی خریدم تا در کیفم حمل کنم.
  • 2. There was a pack of cigarettes in her pocket.
    2. یک بسته سیگار در جیب او بود.

4 پک (درمانی و ...)

bed sore/hair... treatment pack
پک درمانی زخم بستر/مو...
  • 1. The best hair treatment packs are the natural ones.
    1. بهترین پک‌های درمانی مو، بسته‌های طبیعی هستند.
  • 2. This high–quality face pack gives a proven challenge to your wrinkles.
    2. این پک باکیفیت صورت، چالشی اثبات‌شده برای چین‌وچروک‌هایتان ایجاد خواهد کرد.

5 کیسه توبره، بسته

معادل ها در دیکشنری فارسی: بقچه
  • 1.The camels were carrying packs of wool.
    1. شترها کیسه‌هایی از پشم حمل می‌کردند.
  • 2.The donkey had a heavy pack on its back.
    2. خر یک کیسه سنگین روی پشتش داشت.

6 دست (بازی ورق)

معادل ها در دیکشنری فارسی: دست
مترادف و متضاد deck
a pack of cards
یک دست ورق
  • 1. He is also a wizard with a pack of cards.
    1. او همچنین (در کارکردن) با یک دست ورق، مثل یک جادوگر است.
  • 2. The four suits in a pack of cards are hearts, spades, clubs and diamonds.
    2. چهار خال یک دست ورق، دل، پیک، خاج و خشت است.

7 افراد پشت نفر اول (مسابقه، رقابت و ...) دنباله‌رو، افراد (یا هر چیز) جامانده

  • 1.Price broke from the pack to pursue him.
    1. "پرایس" از افراد جامانده جدا شد تا او را دنبال کند.
  • 2.The measures were aimed at keeping the company ahead of the pack.
    2. هدف اقدامات، جلو نگه‌داشتن شرکت نسبت به (شرکت‌های) دنباله‌رو بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان