Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . وسیله جمع کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
packing
/ˈpækɪŋ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وسیله جمع کردن
1.She finished her packing and zipped up the bag.
1. او وسیله جمع کردنش را تمام کرد و زیپ کیفش را بست.
2.When shall we do the packing?
2. کی باید وسیله جمع کنیم؟
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
packhorse
packet
packaging
package tour
package store
packman
packsack
pad
paddle
paddler
کلمات نزدیک
packhorse
packet
packer
packed lunch
packed
packing case
pact
pacy
pad
pad out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان