[اسم]

paint

/peɪnt/
قابل شمارش

1 رنگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: رنگ
مترادف و متضاد color dye pigment
  • 1.a can of paint
    1. یک قوطی رنگ
  • 2.There were so many paints to choose from that I couldn't decide which to buy.
    2. انقدر رنگ های زیادی برای انتخاب بودن که من نمی توانستم انتخاب کنم کدام را بخرم.
gloss/matt/acrylic paint
رنگ روغنی/مات/اکریلیک
a coat of paint
یک لایه رنگ
  • The woodwork has recently been given a fresh coat of paint.
    به چوب‌آلات اخیرا یک لایه رنگ جدید زده شده است.
oil paints
رنگ روغن
کاربرد اسم paint به معنای رنگ
معادل اسم paint در فارسی "رنگ" است. paint یا رنگ به ماده ای گفته می شود که بصورت مایع است و روی سطوح مختلف برای رنگ دادن به آنها، مالیده می شود. مثال:
"a can of paint"
".There were so many paints to choose from that I couldn't decide which to buy" (انقدر رنگ های زیادی برای انتخاب کردن بودند که من نمی توانستم انتخاب کنم کدام را بخرم.)
[فعل]

to paint

/peɪnt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: painted] [گذشته: painted] [گذشته کامل: painted]

2 (نقاشی) کشیدن نقاشی کردن، رنگ کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: رنگ زدن رنگ کردن نقاشی کردن
مترادف و متضاد apply paint to color draw portray sketch
to paint something (with something)
چیزی را (با چیزی) رنگ کردن/کشیدن
  • 1. All these pictures were painted by local artists.
    1. تمام این نقاشی‌ها توسط هنرمندان محلی کشیده شده‌اند.
  • 2. I've been painting the house all morning.
    2. من تمام روز مشغول رنگ کردن خانه بوده‌ام.
  • 3. We painted the bedroom blue.
    3. ما اتاق خواب را آبی رنگ کردیم.
to paint something + adj./noun
چیزی را به حالتی رنگ کردن
  • The walls were painted yellow.
    دیوارها به رنگ زرد رنگ شدند.
to paint something/somebody
چیزی/کسی را کشیدن
  • to paint portraits
    پرتره کشیدن
to paint something on something
چیزی را روی چیزی کشیدن
  • Slogans had been painted on the walls.
    شعارها روی دیوارها کشیده شده بود. [با رنگ نوشته شده بود]
to paint in something
با چیزی نقاشی کشیدن
  • She paints in oils.
    او با رنگ روغن نقاشی می‌کشد.
کاربرد فعل paint به معنای (نقاشی) کشیدن، نقاشی کردن، رنگ کردن
- فعل paint در مفهوم "(نقاشی) کشیدن" و "نقاشی کردن".
به عمل کشیدن یا طراحی کردن تصویر چیزی توسط رنگ و قلم مو، paint یا (نقاشی) کشیدن و نقاشی کردن گفته می شود. مثال:
".All these pictures were painted by local artists" (تمام این نقاشی‌ها توسط هنرمندان محلی کشیده شده‌اند.)
".My mother paints well" (مادرم خوب نقاشی می کند.)
- فعل paint در مفهوم "رنگ زدن".
بطور کلی به عمل پوشاندن یک سطح و یا یک چیز با رنگ، paint یا رنگ زدن گفته می‌شود. مثال:
".We painted the bedroom blue" (ما اتاق خواب را آبی رنگ کردیم.)
".I've been painting the house all morning" (من تمام روز مشغول رنگ کردن خانه بوده‌ام.)
نکته:
البته معادل "نقاشی کردن" نیز در این مفهوم کاربرد دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان