Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رنگپریدگی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
pallor
/ˈpælər/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رنگپریدگی
زردرنگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پریدگی رنگ
1.He had a sickly pallor.
1. او به خاطر بیماری رنگ پریده ای داشت.
2.Her cheeks had an unhealthy pallor.
2. گونه های او رنگ پریدگی ناشی از بیماری داشتند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
pallium
pallidness
pallid
pallas's cat
pall
palm
palm off
palm oil
palm reading
palm tree
کلمات نزدیک
pallid
palliative
palliate
pallet
pallas's cat
palm
palm off
palm tree
palmer
palmetto
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان