[اسم]

pallor

/ˈpælər/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 رنگ‌پریدگی زردرنگی

معادل ها در دیکشنری فارسی: پریدگی رنگ
  • 1.He had a sickly pallor.
    1. او به خاطر بیماری رنگ پریده ای داشت.
  • 2.Her cheeks had an unhealthy pallor.
    2. گونه های او رنگ پریدگی ناشی از بیماری داشتند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان