Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جزئی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
partial
/ˈpɑrʃəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more partial]
[حالت عالی: most partial]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جزئی
مختصر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جزئی
نصفه
مترادف و متضاد
incomplete
limited
qualified
complete
total
whole
1.Macy's had a sale on a partial selection of its winter clothes.
1. (فروشگاه) "میسی" بخشی از لباسهای زمستانی خود را به حراج گذاشت.
2.Using only a partial amount of his great speed, Jim surpassed all the other runners.
2. تنها با استفاده از بخشی از سرعت بالایش "جیم" از سایر دوندهها جلو زد.
3.We made a partial listing of the urgently needed supplies.
3. ما لیستی مختصر از تجهیزات که فورا نیاز داریم تهیه کردیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
parthian
parthenon
partake
part-timer
part-time
partiality
partially
partially sighted
participant
participate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان