[صفت]

partial

/ˈpɑrʃəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more partial] [حالت عالی: most partial]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جزئی مختصر

معادل ها در دیکشنری فارسی: جزئی نصفه
مترادف و متضاد incomplete limited qualified complete total whole
  • 1.Macy's had a sale on a partial selection of its winter clothes.
    1. (فروشگاه) "میسی" بخشی از لباس‌های زمستانی خود را به حراج گذاشت.
  • 2.Using only a partial amount of his great speed, Jim surpassed all the other runners.
    2. تنها با استفاده از بخشی از سرعت بالایش "جیم" از سایر دونده‌ها جلو زد.
  • 3.We made a partial listing of the urgently needed supplies.
    3. ما لیستی مختصر از تجهیزات که فورا نیاز داریم تهیه کردیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان