Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . چسباندن
2 . چسب
3 . خمیر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to paste
/peɪst/
فعل ناگذر
[گذشته: pasted]
[گذشته: pasted]
[گذشته کامل: pasted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
چسباندن
پیست کردن (رایانه)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چسباندن
1.cut and paste.
1. ببر و بچسبان.
[اسم]
paste
/peɪst/
غیرقابل شمارش
2
چسب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چسب
مترادف و متضاد
adhesive
wallpaper paste
چسب کاغذدیواری
3
خمیر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خمیر
1.Mix the flour with milk to make a paste.
1. آرد را با شیر مخلوط کنید تا خمیر درست شود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
pasta sauce
pasta salad
pasta
past times
past master
pastel
pastern
pasteurized milk
pastil
pastille
کلمات نزدیک
pasta
past perfect
past participle
past master
past it
pastel
pastel colors
pastern
pasteur
pasteurization
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان