[اسم]

peak

/piːk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اوج منتها درجه، بیشینه

معادل ها در دیکشنری فارسی: اوج
مترادف و متضاد climax height high point bottom
  • 1.Membership of the club has fallen from a peak of 600 people in 2006.
    1. اعضای باشگاه از منتها درجه خود یعنی 600 نفر در سال 2006 کمتر شده است.
to reach one's peak
به اوج خود رسیدن
  • Traffic reaches its peak between 8 and 9 in the morning.
    ترافیک بین ساعات 8 و 9 صبح به اوج خود می‌رسد.
at the peak of something
در اوج چیزی
  • She's at the peak of her career.
    او در اوج شغل خود است.
the peaks and troughs of something
اوج و فرودهای چیزی
  • the peaks and troughs of married life
    اوج و فرودهای زندگی متاهلی

2 قله

معادل ها در دیکشنری فارسی: بالا چکاد قله
مترادف و متضاد hill ridge top
  • 1.It is one of the most difficult peaks to climb.
    1. آن یکی از سخت‌ترین قله‌ها برای صعود [کردن] است.
mountain peak
قله کوه
snow-capped peaks
قله‌های پوشیده از برف
jagged peaks
قله‌های ناهموار
[صفت]

peak

/piːk/
غیرقابل مقایسه

3 بالاترین درجه بهترین، بیشترین

مترادف و متضاد highest maximal maximum ultimate minimum
  • 1.The athletes are all in peak condition.
    1. ورزشکاران همگی در بهترین وضعیت ممکن به سر می‌برند.
[فعل]

to peak

/piːk/
فعل ناگذر
[گذشته: peaked] [گذشته: peaked] [گذشته کامل: peaked]

4 به اوج خود رسیدن به منتهی درجه رسیدن

مترادف و متضاد climax reach its highest point
  • 1.Oil production peaked in the early 1980s.
    1. تولید نفت در دهه 80 میلادی به اوج خود رسید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان