[اسم]

peek

/piːk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نگاه دزدکی نگاه زیرچشمی

  • 1.She took a peek down the hall.
    1. او دزدکی به انتهای سالن نگاهی انداخت.
[فعل]

to peek

/piːk/
فعل ناگذر
[گذشته: peeked] [گذشته: peeked] [گذشته کامل: peeked]

2 یواشکی نگاه کردن دزدکی دید زدن

مترادف و متضاد peep
  • 1.She peeked at the audience from behind the curtain.
    1. او از پشت پرده یواشکی به جمعیت حضار نگاه کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان