[فعل]

to pension off

/ˈpɛnʃən ɔf/
فعل گذرا
[گذشته: pensioned off] [گذشته: pensioned off] [گذشته کامل: pensioned off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازنشسته کردن (با حقوق)

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازنشسته کردن
  • 1.He was pensioned off and his job given to a younger man.
    1. او بازنشسته شد و شغلش به مردی جوانتر داده شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان