[اسم]

photography

/fəˈtɑg.rə.fi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عکاسی

معادل ها در دیکشنری فارسی: عکاسی عکس‌برداری
  • 1.She's taking an evening class in photography.
    1. او به کلاس شبانه عکاسی می‌رود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان