Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . عکاسی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
photography
/fəˈtɑg.rə.fi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عکاسی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عکاسی
عکسبرداری
1.She's taking an evening class in photography.
1. او به کلاس شبانه عکاسی میرود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
photographic film
photographic camera
photographer
photograph
photoflood
photojournalist
phrase
phylogenesis
phylogeny
physeter catodon
کلمات نزدیک
photographic memory
photographic
photographer
photograph
photogrammetry
photography is a pretty expensive hobby.
photojournalism
photomontage
photon
photonovel
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان