مترادف و متضاد
drawing
image
photo
photograph
portrait
to draw/paint a picture
تصویر کشیدن/کشیدن
1.
Alex painted a picture of my dog.
1.
"الکس" یک تصویر از سگ من کشید.
2.
She wanted a famous artist to paint her picture.
2.
او میخواست که یک هنرمند مشهور تصویرش را بکشد.
to take a picture
عکس گرفتن
We took a picture of the children on their new bicycles.
ما از بچهها روی دوچرخههای جدیدشان عکس گرفتیم.
کاربرد اسم picture به معنای تصویر و عکس
اسم picture در مفهوم "تصویر" و "عکس" اشاره دارد به چیزی که منظره، فرد یا چیزی را به تصویر میکشد که هم میتواند به معنای یک نقاشی باشد و هم میتواند تصویری باشد که از تلویزیون پخش میشود. در مفهوم عکس نیز به تصویری اشاره میکند که توسط دوربین عکاسی گرفته میشود. این اسم میتواند به معنای توصیفی از یک چیز و یا تصویر ذهنی از یک چیز نیز باشد. مثال:
".Alex painted a picture of my dog" ("الکس" یک تصویر از سگ من کشید.)
".We took a picture of the children on their new bicycles" (ما از بچهها روی دوچرخههای جدیدشان عکس گرفتیم.)
2
فیلم سینمایی
مترادف و متضاد
film
movie
the best picture award
جایزه بهترین فیلم سینمایی
کاربرد اسم picture به معنای فیلم سینمایی
اسم picture در مفهوم "فیلم سینمایی" اشاره دارد به فیلمی که به منظور نمایش در یک سینما ساخته میشود و دارای ویژگیهای بخصوصی است (زمان و داستان و ...).
"the best picture award" (جایزه بهترین فیلم سینمایی)