[صفت]

picky

/ˈpɪki/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: pickier] [حالت عالی: pickiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مشکل‌پسند سخت‌گیر، خرده‌گیر

معادل ها در دیکشنری فارسی: بهانه‌گیر
informal
مترادف و متضاد fussy
  • 1.She’s very picky about her clothes.
    1. او راجع به لباس‌هایش خیلی مشکل‌پسند است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان