[فعل]

to pierce

/pɪrs/
فعل گذرا
[گذشته: pierced] [گذشته: pierced] [گذشته کامل: pierced]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سوراخ کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: نفوذ کردن سوراخ کردن آجیدن
مترادف و متضاد make a hole in penetrate puncture
  • 1.My sister is debating whether or not to get her ears pierced.
    1. خواهرم بحث می‌کند که گوشش را سوراخ کند یا نه.
  • 2.The arrow pierced his shoulder.
    2. تیر شانه‌اش را سوراخ کرد.
[اسم]

Pierce

/pɪrs/
غیرقابل شمارش

2 پیرس (نام خانوادگی)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان