Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سوراخ کردن
2 . پیرس (نام خانوادگی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to pierce
/pɪrs/
فعل گذرا
[گذشته: pierced]
[گذشته: pierced]
[گذشته کامل: pierced]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سوراخ کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نفوذ کردن
سوراخ کردن
آجیدن
مترادف و متضاد
make a hole in
penetrate
puncture
1.My sister is debating whether or not to get her ears pierced.
1. خواهرم بحث میکند که گوشش را سوراخ کند یا نه.
2.The arrow pierced his shoulder.
2. تیر شانهاش را سوراخ کرد.
[اسم]
Pierce
/pɪrs/
غیرقابل شمارش
2
پیرس (نام خانوادگی)
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
pier
pieplant
piece of work
piece of paper
piece of furniture
piercing
pierid
pierid butterfly
pig
pig's ears
کلمات نزدیک
pier
pied-à-terre
piecework
pieces
piecemeal
piercing
pierre
piety
pig
pig out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان